حراج است!!

دختر با ناز به خدا گفت:

چطور زیبا می افرینی و انتظار داری خودرا برای همگان نکنم؟

خدا گفت: زیبای من!تورا فقط برای خود آفریدم

دخترک پشت چشمی نازک کرد وگفت:خدا که بخل نمی ورزد،بگزار آزاد باشم

 

"خدا چادر را به دخترک هدیه داد"

 

دختر با بغض گفت:با این؟این طور که محدود ترم.اصلا میخواهی زندانی ام کنی؟ یعنی اسیر این چادر مشکی شوم؟؟؟؟؟

خدا قاطع جواب داد: بدون چادر،اسیر نگاه های آلوده خواهی شد...هرچیز قیمتی را که در دسترس نمیگذارند.تو جواهری

دخترک با غم گفت:آخر...آخر،آنوقت دیگر کسی مرا دوست نخواهد داشت.

نه نگاهی به سمت من خواهد آمد و نه کسی به من توجه میکند.

خدا عاشقانه جواب داد:من خریدار توام!منم که زود راضی میشوم و نامم سریع الرضاست.

آدمیانند وهزاران نوع سلیقه!هر طور که بپوشی وبیارایی،باز هم از تو راضی نمیشوند!اصلا مگر تو فقیر نگاه مردمی؟

آن نگاه ها مصدومت میکند.

*دخترک آرزویش را به خدا گفته بود و میخواست چونان فرشته ای محبوب جلوه کند*

خدا با لطفا جوابش را داد:دختر قشنگم!وقتی با عفاف و حجاب در میان گرگان قدم بر میداری،فرشته ای 

دخترک،زبان دور دهان چرخانید وگفت:مگر خودت زیبایی را دوست نداری؟اینطور ساده که نمیشود! 

میخواهم جذاب تر شوم وخریدنی

 

«مداد شمعی سرخش را برداشت و دو لبه دهانش را قرمز کرد.ماژیک مشکی به دست گرفت و دور چشم هایش کشید و بعد هم چون برف سفید جلوه می نمود.آبشاری از گیسوانش را هدیه داد به نگاه ها "مفت ورایگان"»

دخترک چون عروسکی در بازار دنیا،پشت ویترین خیابان خود را به نمایش که نه به فروش گذاشت.

بر چسبی روی هر نگاه دخترک به چشم میخورد:"حراج شد".حراج شد

و هر کس رد میشد میگفت:آن چیز که حراج شود حتما ارزش و قیمتی ندارد و همگان رد شدند و هیچ کس نخریدش...

 

 

 

 

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: دخترکچادرحراج شد

یک شنبه 5 آذر 1396 | 9:0 | نگین |